تاریخ پاکستان
تاریخ پاکستان به تمدن دوره ایندوس (۲۵۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد) برمی گردد؛ از این رو تاریخچه گستردهای دارد که با تاریخ هندوستان، اشتراک دارد. کشور کنونی پاکستان اما در تاریخ ۱۲ اوت ۱۹۴۷ تاسیس شد. این منطقه محل تقاطع راههای تجاری تاریخی مانند راه ابریشم بوده است و گروههای مختلفی مانند دراویدیها، هندواروپایی، مصریها، سکاها، پارتها، کوشانها، افغانها، ترکتباران، مغولها و اعراببر این منطقه حکومت کرده اند. به همین دلیل این منطقه را بیشتر به نام موزه اقوام و نژادها میشناسند.
مورخ و جغرافی دان دو بلیج مولر هنگامی که گفت: «اگر آن گونه که میگویند مصر موهبتی از سوی نیل است، پاکستان نیز موهبتی از ایندوس است.» اهمیت تاریخی این منطقه را آشکار ساخت. نخستین نشانه وجود آدمیان در این منطقه ابزارهای سنگی هستند که در استان پنجاب از فرهنگ سوان برجای ماندهاند و مربوط به ۱۰۰ هزار تا ۵۰۰ هزار سال پیش هستند. رود ایندوس محل فرهنگهای باستانی متعددی از قبیل مهرگاره (یکی از اولین شهرهای شناخته شده جهانی) و تمدن دره ایندوس در هاراپا و موهنجودارو است. تمدن دره ایندوس در اواسط هزاره دوم قبل از میلاد دچار انحطاط شد و پس از آن تمدن ودابی پدید آمد که در بیشتر شمال هند و پاکستان گسترده شد. پادشاهی هندویونانی که توسط دمتریوس اول باکتریا تاسیس شد، شامل گاندهارا و ناحیه پنجاب از ۱۸۴ قبل از میلاد میشد و در زمان حکومت مناندر اول که با پیشرفتهای تجاری و فرهنگی دوره یونانی-بودائیسم همراه بود، بنا نهاده شد و به بالاترین میزان رشد و پیشرفت خود رسید. شهر تاکسیلا (تاکشاشیلا) مرکز مهم آموزشی در دوران باستانی شد. بقایای این شهر که اینک در غرب اسلام آباد قرار دارد، یکی از مکانهای باستانشناسی عمده پاکستان به شمار می رود.
در سال ۷۱۲ میلادی، فرمانده عرب به نام محمد بن قاسم، سند و مولتان (در جنوب پنجاب پاکستان (را فتح کرد و حکومتهای بعدی مسلمانان را که شامل حکومت غزنویان، پادشاهی محمد غر، سلطان نشین دهلی و حکومت موغال میشد، بنیان گذاشت. در طول این دوره مروجان دینی صوفی نقش محوری را در تغییر دین اکثریت جمعیت منطقه به اسلام ایفا نمودند. انحطاط تدریجی حکومت مغول در اوایل قرن هیجدهم موقعیت اعمال قدرت جمعیت افغانستان، بلوچها و سیکها برای اعمال قدرت و کنترل خود بر منطقه را فراهم آورد تا زمانی که کمپانی هند شرقی بریتانیا دامنه سلطه خود را بر جنوب آسیا گسترانید.
دوره استعمار انگلستان در هند حدود یک قرن ونیم از ۱۸۰۰ تا ۱۹۴۷ میلادی طول کشید.
نفوذ و تسلط انگلستان در دو مرحله جلوهگر شد نخست از طریق تلاش کمپانی هند شرقی در به دست آوردن اجازه فعالیتهای بازرگانی و اخذ امتیازات از حکمرانان محلی یا مرکزی که به تصرف سرزمین هند بجز پنجاب، سند و کشمیر و سقوط گورکانیان انجامید و سپس جایگزین شدن دولت انگلستان و اعلام انضمام رسمی هندوستان به مستعمرات و متصرفات بریتانیا.
در سال ۱۵۱۰ میلادی پرتغالیها به عنوان اولین مهاجمان اروپایی بر جاوه دست یافتند و در گوا مستقر شدند. هنگامی که طوایف مراتی و سیک علیه حکومت پادشاهان گورکانی قیام کردند، بریتانیاییها و فرانسویها در قرن ۱۸ مناطقی برای خود از هند جدا کردند، پس از پیروزی روبرت کلایف بر دیلکس افسر فرانسوی، افراد بریتانیایی در شبه قاره هند بیشتر شدند و وارن هستینگز فرمانروای بریتانیایی بنیاد حکومت بریتانیای کبیر را در منطقه استوار گردانید.
جنگ استقلال هند در ۱۲۳۶ هجری خورشیدی(۱۸۵۷ میلادی) آخرین نبرد مسلحانه مردم منطقه برضد راج بریتانیا بود و زمینههای نبرد آزادی خواهانه غیرمسلحانه که توسط مجلس ملی هند رهبری میشد را بنا نهاد.
دولت بریتانیا بر اثر شورشهای سال ۱۸۵۷ میلادی در هند، کمپانی هند شرقی بریتانیا را که گرداننده شبه قاره هند بود منحل کرد و به این سرزمین خودمختاری داد. در سال ۱۸۷۷ ملکه ویکتوریا امپراتور بریتانیا به هند دعوت شد. در آن دوران نماینده مخصوص ملکه که از طرف حکومت بریتانیا تعیین میشد، بر هند فرمانروایی میکرد، و یک هیأت (اجرائی) مرکب از افراد عالیرتبه دولت بریتانیا او را راهنمائی میکردند. به تدریج عدهای از رهبران هندی در سال ۱۸۸۴ دستجات و سازمانهای ملی را تشکیل دادند که هدف اصلی آنان رسیدن به استقلال تام بود. در سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۵، دولت بریتانیا ناچار شد که اداره بعضی از امور کشور را به مردم واگذار نماید.
در این هنگام بود که ماهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال هند قیام کرد و علیه استبداد بریتانیا به مبارزه پرداخت، اگرچه گاندی با یارانش چند مرتبه زندانی شد ولی باز به مبارزات خود ادامه داد تا در سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ دولت بریتانیا زعمای هند را به کنفرانسی دعوت نمود، لکن از مذاکرات آن کنفرانس نتیجه به دست نیامد.
در آغاز جنگ دوم جهانی فرمانروایان بریتانیا در هند حکومت نظامی اعلام کردند و در حدود دو میلیون هندی را به سربازی دعوت نمودند و آنها را به جبهه جنگ فرستادند. پس از تجاوز ارتش ژاپن در سال ۱۹۴۲ به کشورهای سیام و مالایا و برمه، اختلاف شدیدی در بین سران هند و سران مسلمانان هند که محمدعلی جناح (قائد اعظم) آنها را رهبری می کرد، بوجود آمد. مسلم لیگ هند در نیمه دوم دهه ۱۹۳۰ در سیاست به محبوبیت رسید. اقبال لاهوری (شاعر ملی پاکستان) در ۱۹۳۰ به عنوان رئیس اتحادیه مسلمانان در اللهآباد شد در ۲۹ دسامبر ۱۹۳۰ خواهان ایجاد یک کشور مسلمان مجزا در شمال غربی و آسیای جنوب شرقی شد. قصد مسلمانان هند این بود که کشوری مستقل در مناطق مسلمان نشین تشکیل دهند. محمد علی جناح (که بعدا رهبر استقلال پاکستان شد) از تئوری دو ملت حمایت می کرد و مسلم لیگ (حزب مسلمانان هند) را به سوی پذیرش «قطعنامه لاهور» در ۱۹۴۰ هدایت کرد که نهایتا به ایجاد کشور پاکستان انجامید. در آن هنگام حزب کارگر بریتانیا، هیأت وزیران خود را تشکیل داد و قوانینی وضع نمود که به موجب آن به هند، سیلان(سریلانکا) و پاکستان استقلال داده شد.